گنجینه غنی ادبیات فارسی پر است از داستانها و حکایتهایی که در قالب شعر و ضرب المثل در بین ایرانیان رایج شدهاند. یکی از این ضرب المثل های معروف «کار نیکو کردن از پر کردن است» است.
داستان ضرب المثل کار نیکو کردن از پرکردن است از حکایت جالب بهرام گور ساسانی و کنیزش در «هفت پیکر» نظامی گرفته شده و رواج پیدا کرده است. اما خود این حکایت ملهم از شاهنامه فردوسی است. در ادامه با شرح داستان کوتاه درمورد ضرب المثل کار نیکو از پرکردن است به ریشه و معنای این ضرب المثل میپردازیم.
داستان بهرام گور و کنیزش در شاهنامه فردوسی
نظامی در اصل داستان بهرام گور ساسانی و کنیزش را از روایت سادهتری در شاهنامه فردوسی گرفته و آن را در «هفت پیکر» یا «بهرامنامه» پرورده است. در روایت فردوسی، بهرام هنگام شترسواری برای تحت تأثیر قرار دادن کنیز رومی چنگنوازش آزاده به درخواست او با تیروکمان سر و پای آهویی را به هم میدوزد:
سر و گوش و پایش به پیکان بدوخت / بدان آهو آزاده را دل بسوخت
اما وقتی بهرام دلسوزی آزاده برای آهو را میبیند، خشمگین میشود و او را پایین و زیر پای شتران میاندازد:
بزد دست بهرام و او را ز زین / نگونسار بر زد به روی زمین
این داستان و ضرب المثل بهرام گور سپس به اشکال مختلف توسط شعرای گوناگون اقتباس و نقل شده است که در ادامه روایت هفت پیکر را نقل میکنیم، داستانی که ریشه ضرب المثل کار نیکو کردن از پر کردن است به آن برمیگردد. با شرح داستان ضرب المثل کار نیکو از پرکردن است همراه ما باشید.
داستان ضرب المثل کار نیکو کردن از پر کردن است در هفت پیکر نظامی
بهرام گور ساسانی از آنجا که به شکار علاقه فراوان داشت با ملازمان مرتباً به شکار میرفت، چنان که در این کار مهارت فراوان یافته بود. روزی پس از شکار تعداد زیاد گور، با وجود تشویق و مدح ملازمان واکنشی از سمت کنیز رودنوازش «فتنه» (که در برخی منابع از او با نام «گل اندام» یاد شده) دریافت نکرد:
و آن کنیزک ز ناز و عیاری / در ثنا کرد خویشتنداری
بهرام که به انتظار ستایش کنیز محبوبش است، از او میپرسد: «کارم چگونه بود؟» فتنه میگوید: «اگر میتوانی سر آن گور را به سمش بدوز.»
از این رو، بهرام مهرهای را در کمان رها میکند تا درگوش گور جای میگیرد. حیوانِ بیچاره برای خاراندن گوشش سم پایش را به گوش خود نزدیک میکند و در این حال بهرام سمش را به سرش میدوزد.
و دوباره از کنیزش میپرسد: «کارم چگونه بود؟» فتنه که این هنر بهرام را از تمرین و ممارست میداند در جواب
گفت: «پر کرده شهریای این کار / کار پر کرده کی بود دشوار
هرچه تعلیم کرده باشد مرد / گرچه دشوار شد بشاید کرد
رفتن تیر شاه بر سم گور / هست از اِدمان نه از زیادت زور»
شاه چون این سخن شنید خشمگین شد و او را به دست سرهنگش سپرد تا او را بکشد. اما فتنه با این استدلال که بهرام اکنون خشمگین است و چون کنیز محبوب اوست بعدها پشیمان میشود، سرهنگ را از کشتنش منصرف کرد و در عوض هفت لعل پاره به او داد.
کنیز در قصر شصت پله
سرهنگ کنیز را در دهی دور از چشم مردم برد. در این ده قصری بود شصت پله. فتنه هر روز گوسالهای را برای غذا دادن به گردن میگیرد و به بالای کوشک میبرد، تا زمانی که گوساله گاوی شش ساله میشود:
هیچ رنجش نیامدی زان بار / زان که خود کرده بود با آن کار
هرچه در گاو و گوشت میافروزد / قوت او زیادهتر میبود
در اثر مداومت این کار، افزایش وزن گاو تأثیری روی فتنه نمیکند. روزی فتنه از سرهنگ میخواهد مجلسی ترتیب دهد و بهرام را به کوشک دعوت کند. سرهنگ بهرام را به کوشک میآورد و وقتی بهرام از او میپرسد «با این سن چگونه شصت پله را بالا میروی؟» سرهنگ در جواب میگوید:
طرفه آن شد که دختری است چون ماه / نرم و نازک چو خز و قاقم شاه
نره گاوی چو کوه بر گردن / آرد اینجا گه علف خوردن
بهرام باور نمیکند دختری بتواند گاوی را شصت پله بالا ببرد. اما میبیند که آن دختر گاو را بر دوش گرفته و
پایه تا پایه بر دوید به بام / رفت تا تخت پایۀ بهرام
دختر از شاه میپرسد: «کسی به زورمندی من در جهان دیدهای؟»
شاه در جواب میگوید:
این نه زورمندی توست / بلکه تعلیم کردهای ز نخست
فتنه نقاب برمیکشد، سجدهای به شاه میکند و میگوید:
من که گاوی برآورم بر بام / جز به تعلیم برنیارم نام
چه سبب چون زنی تو گوری خرد / نام تعلیم کس نیارد برد
شاه که فتنه را میشناسد از کرده خود پشیمان میشود و او را با خود به دربار برمیگرداند و به سرهنگ نیز از برای نکشتن او پاداش میدهد.
معنی کار نیکو کردن از پر کردن است
ریشه کار نیکو کردن از پر کردن است به همین داستان بر میگردد که به ضرب المثلی رایج و محبوب میان ایرانیان تبدیل شده است. این ضرب المثل به معنای این است که هر کار موفقیتآمیز و قابل توجهی از تلاش، ممارست و تمرین زیاد حاصل میشود. هیچ کار بزرگی به یک باره اتفاق نمیافتد و حاصل روزها و سالها کار و تلاش پیوسته است.
همچنین ببینید:
داستان ضرب المثل از تو حرکت از خدا برکت
داستان ضرب المثل تو نیکی می کن و در دجله انداز