داستان ضرب المثل تو نیکی میکن و در دجله انداز

شاید همه ما این بیت سعدی شیرازی را شنیده باشیم که «تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز»، اما از داستان جالب پشتش بی‌خبر باشیم. این بیت که به یکی از محبوب ترین ضرب المثل های ایرانی تبدیل شده، حکایت جالبی پشت خود دارد که در ادامه به آن می‌پردازیم. با شرح داستان تو نیکی میکن و در دجله انداز همراه ما باشید.

داستان فتح و متوکل عباسی

حکایت شده که متوکل، خلیفه عباسی به جوانی به نام «فتح» علاقه بسیاری داشت و از این رو فنون مختلف زمان را به او می‌آموخت. تا اینکه نوبت به شنا رسید. از بد روزگار، در روزی که فتح در دجله به شنا کردن مشغول بود موج سهمگینی ایجاد شد و او را در کام خود فرو برد.

تلاش غواصان برای نجات فتح راه به جایی نبرد. روزها گذشت و خبری از فتح نشد. در زمانی که همه از پیدا شدن او قطع امید کرده بودند، شخصی نزد خلیفه آمد و پیدا شدن گم‌‌شده را بشارت داد!

ماجرای نجات فتح

وقتی فتح را آوردند، او ماجرایش را این گونه تعریف کرد: «هنگامی که موج نابه‌هنگام مرا برداشت، مدتی زیر آب غوطه خوردم و از سویی به سوی دیگر رانده شدم. در این موقع، موج عظیمی برخاست و مرا به ساحل پرتاب کرد. وقتی چشم باز کردم خودم را در حفره‌ای از حفره‌های دیوار دجله یافتم. ساعت‌ها گذشت. ناگهان چشمم به طبق نانی افتاد که از جلوی من بر روی دجله می‌گذرد، دست دراز کردم نان را برداشتم و رفع گرسنگی کردم.

هفت روز به این ترتیب گذشت. در روز هفتم مردی به قصد ماهی‌گیری به آن منطقه آمد و چون مرا در آن حفره یافت با تور ماهی‌گیری خود بالایم کشید. بر روی قطعات نان که همه روزه در ساعت معینی روی دجله می‌آمد عبارت «محمد بن الحسین الاسکاف» را می‌دیدم که باید تحقیق کرد این شخص کیست و مقصودش از این عمل چه بوده.»

متوکل دستور می‌دهد که این مرد را پیدا کنند. او را نزد متوکل می‌آورند.

مطلب پیشنهادی:  پیش قاضی و معلق بازی یا پیش غازی و معلق بازی؟ کدام صحیح است؟
تو نیکی می کن و در دجله انداز

محمد الاسکاف در جواب سوال‌های پیش‌آمده می‌گوید: «برنامه زندگی من از آغاز تشکیل خانواده این است که روزانه، مقداری نان برای اطعام فقرا کنار می‌گذارم. اکنون چند روزی است که کسی به سراغ نان نمی‌آید. از آنجا که نان صدقه را باید انفاق کرد، در این چند روز قطعات نان را چند ساعتی پس از صرف ناهار و عدم مراجعه مستمندان، به دجله می‌انداختم تا لااقل ماهی‌های دجله بی‌نصیب نمانند.»

خلیفه خطاب به او می‌گوید: «تو نیکی را به دجله می‌اندازی بی‌خبر از آن که خدای سبحان آن را در خشکی به تو باز می‌گرداند!» و پاداشی بزرگ به او می‌دهد.

معنی تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز

طبق داستانی که نقل شد، در این ضرب المثل مراد از نیکی، انجام کار خیر بدون چشم‌داشت به پاداش یا بازگشت آن است. قرص‌های نانی که محمد بن الحسین الاسکاف از روی نیکوکاری برای ماهی‌ها در رود دجله می‌انداخته باعث نجات جان فتح، جوان محبوب خلیفه عباسی شده و پاداشی بزرگ برای او به ارمغان آورده است بی آن که او از وجود چنین پاداشی باخبر باشد.

همچنین ببینید:

داستان ضرب المثل کار نیکو کردن از پر کردن است

داستان ضرب المثل ﻓﯿﻞ مرده ﻭ زنده ﺍﺵ ﺻﺪ تومنه

پاسخ دهید

آدرس ایمیل شما جایی منتشر نخواهد شد:) |