در ظهر روز زمستانی 23 بهمن 1402، میزبان میهمانی ویژه بودیم که طی سالهای اخیر کارهای ارزشمندی کرده.
سعید انصاریان، که در بیو اینستاگرامش خود را «سرایدار زاگرس» معرفی کرده، بنیانگذار بنیاد الگن است که فعالیتهای پیشگامانهای را در حوزه محیط زیست انجام داده. الگن روستای زادگاه او، منطقهای زیبا در دل زاگرس است که از جنوب به دهدشت و از شمال به دیشموک راه دارد. در این جلسه به گفتوگو با او نشستیم تا با فعالیتهایش بیشتر آشنا شویم.
داستان نجات زاگرس
قصه سعید انصاریان و بنیاد اَلگِن با یک فراخوان عمومی برای نجات جنگلهای زاگرس آغاز شد. او حدود 60 نفر از افراد باانگیزه را دور هم جمع کرد تا با یاری یکدیگر کاری کاملاً مردمی برای نجات محیط زیست انجام دهند. تیم بنیاد الگن از سال 1398 موفق شد 1000 هکتار از زمینهای الگن را قرق کند و آنجا را از چرای بیرویهی دام در امان نگاه دارد. نتیجهی دلپذیر این تلاشها، جوانه زدن نهالهای پرشمار بلوط و بازگشت برخی از حیونات کمیاب از جمله پلنگ و گربه وحشی به منطقه بود.
اما این کار به همین سادگی انجام نشد! انصاریان برای مجاب کردن محلیها باید جایگزینی برای دامداری و درآمدزایی آنها پیدا میکرد. و راه حل را در توسعه گردشگری منطقه دید. اقدامات متعدد تیم او در بازسازی روستای الگن، کانالکشی، ترمیم بناها، آموزش روستاییها و جذب گردشگر ایمن در همین راستا انجام شدند.
انصاریان خاطر نشان کرد که این بنیاد قصد دارد در فاز بعدی 5 تا 10 هزار هکتار را به همین شیوه تحت حفاظت قرار دهد.
دورنمای توسعه انسانی
پس از توسعه زیرساختی الگن، انصاریان فاز دوم کار بنیاد را «توسعه انسانی» میبیند؛ با تمرکز ویژه روی کودکان. او خصوصاً در این جلسه تأکید فراوانی روی «خانه کودک» داشت. هدف از تأسیس این خانه، ایجاد فضایی برای گرد هم آمدن کودکان الگن و سایر نقاط ایران با هدف یادگیری انواع مهارتهای «معاصر» و بازیآموزی است.
او ضمن مخالفت با یکسانسازی فضای آموزشی معتقد است فضای آموزشی هر منطقه بهتر است متناسب با زیستبوم آن منطقه باشد. بچهها باید امکانات کافی برای آموزش داشته باشند اما این بدان معنا نیست که نمیتوانند در کپر یا زیر درخت بلوط بیاموزند.
انصاریان که هدفی عمیق از جنس توسعه یک فرهنگ در سر دارد، هر گام پیشرویش را با دقت فراوانی میپاید و آن را سبک و سنگین میکند. او با طبع شاعرانهاش شعار بنیاد الگن را در این چهار عبارت خلاصه کرده:
آهسته چون بلوط
درنگ در جزئیات حیات
تمرین تحمل
مشق شفقت
تجارب مشترک
به هم از تجربیاتمان گفتیم. مشابهت تجربه خانه سرفاریاب با خانه کودک، چالشهای توانمندسازی از طریق کارآفرینی و یافتن راهحلهای صحیح فرهنگی. این دردی مشترک بود: حکایت خیلی از کمکهای نیکوکارانه حکایت دوستی خاله خرسه است—نه تنها دردی دوا نمیکند که در بلندمدت اسباب ایستایی جامعه را فراهم میسازد. سرازیر شدن ارزاق، برنج و روغن به مناطقی با برچسب «محروم» آنها را عقب نگه میدارد و میل به دورتر دیدن و پیش رفتن را در آنها میکشد.
در پی راههایی برای همافزایی بودیم. دریافتیم که فعالیت این دو تیم در یک امر همپوشانی دارد: نگاه ریشهای و بلندمدت به مسأله با پذیرش چالشها، و آمادهسازی نسل جدید برای ساخت آیندهای بهتر. ما بیشتر از پر کردن خلاءهای اقتصادی، به حرکت انداختن افراد علاقه داریم. میخواهیم آنها «ما میتوانیم» را یاد بگیرند.